بی نام بی نشون

تا دل، که را خواهد و میلش یه چه باشد!

بی نام بی نشون

تا دل، که را خواهد و میلش یه چه باشد!

لایمکن الفرار از عشق

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ق.ظ

ساعتی که به دست بسته بودم خوابیده بود . . .

انگار برای خوابیدن ساعت گذاشته بود . . .

باران کم کم داشت شدت میگرفت

چند قدمی رفتم و ایستادم
انگار چیزی توجهم را جلب کرده بود
به کارهای خودم خیره شده بودم
انگار روحَم از جسم ، جدا شده بود و به تماشای اون نشسته بود
خیره به چیزی نگاه میکردم
رد نگاه رو که دنبال کردم به یکی از هزار خاطره ،رقم خورده، دونفره رسیدم . . .

صدایی توی سرم زمزمه میکرد . . .

لایمکن الفرار . . .

دقیقا مثل صدای ضبط ماشینی که همین اطراف بود . . .

کجا باید برم . . . یه دنیا خاطرت تورو یادم نیاره . . .
 

توی ذهنم میخوندمش و میرفتم

تلفنم زنگ خورد . . .
بله ؟
. سلام خوبی مادرجان کجایی ؟
سلام مامان ممنون من !؟ من ؟! چیزه ؟! 

الان ؟!
من کجام !؟
اینجا چرا اومدم ؟!
مامان من دارم میام مامان، زود میام . . .

نگاهی نگران به اطراف انداختم اینجا کجاست؟
خیابان عشق کوچه دوست داشتن فرعی دلتنگی منزل یار . . . 
رشته ای بر گردنم افکنده دوست میکشد هرجا که خاطر خواه اوست . . .
#سین_میم_حا

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۰۱
آقای سین میم حا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی